زینب آمد شام را یکبار ویران کرد و رفت ... اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت
بر فراز نی سر قرآن ناطق را چو دید ... با عمل آن بی قرین , تفسیر قرآن کرد و رفت
خطبه ای غرّا بیان فرمود در کاخ یزید ... کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت
صبح زود جوانی نیرومند از مقابل حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و اله ) گذشت یکی از همراهان پرسید : در این وقت به کجا می روی؟ گفت: ( به دکانم در بازار ) گفتند : حیف که صبح خیزی او بخاطر خداوند تبارک و تعالی نیست . حضرت ( صلی الله علیه و اله ) فرمود: اینچنین حرف نزنید اگر او برای بی نیاز نمودن خود از دیگران یا برای تهیه احتیاجات پدر و مادر یا زن و بچه هایش می رود او در همین حال در راه خدا گام بر می دارد.
و عیسی (علیه السلام ) مردی را دید : فرمود؟ : چه می کنی
گفت : عبادت می کنم .
فرمود :غذا از کجا می اوری ؟
مرد گفت : برادری دارم که غذای مرا تهیه می کند
عیسی (علیه السلام ) فرمود : پس برادر تو از تو عابد تر است
با استفاده از کیمیای سعادت ج 1 ص 325
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود برسنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تیشه و تبر دسته بو بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
حضرت علی ( ع ) با کسانی که بدیهای تو را نگه دارد و خوبیهای تو را فراموش کند معاشرت نکنید