سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مناجات خواجه عبدالله انصاری - هدیه دوستان

   

غلام آن معصیبتم که مرا به عذر آرد

 

 الهی به فضل خود قایمی و به شکر خود شکور ، به علم عارف نزدیکی و از وهم ها همه دور.

الهی عبدالله را از سه آفت نگاه دار از وساوس شیطانی و خواهش های نفسانی و غرور نادانی.

الهی اگر عبدالله را خواهی گداخت دوزخی باید پالایش او را و اگر خواهی نواخت بهشت دیگر باید آرایش او را.

الهی کاشکی عبدالله خاک بودی تا نامش از دفتر وجود پاک بودی.

الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است.

الهی چون آتش فراغ داشتی دوزخ پر آتش از چه افراشتی.

الهی چون سگ را در این درگاه بار است و سنگر او دیدار است عبدالله را با نا امیدی چه کار است.

در بارگهت سگان ره را بار است               سگ را بار است و سنگ را دیدار است
چون سگ صفت سنگدل از رحمت تو          نومید نیم که سنگ و سگ را بار است

الهی گوهر اصطفا در دامن آدم تو ریختی و گرد عصیان بر فرق ابلیس تو بیختی و این دو جنس مخالف را با هم آمیختی، از روی ادب اگر بد کردیم بر ما مگیر که گرد فتنه تو انگیختی.

الهی تو دوختی درپوشیدم و آنچه در جام ریختی نوشیدم هیچ نیامد از آنچه می کوشیدم.

الهی من غلام آن معصیتم که مرا به عذر آرد و از آن طاعت بیزارم که مرا تعجب آرد.

الهی گدای تو به کار خود شادان است، هرکه گدای تو شد در دو عالم سلطان است.

الهی غیر از الم های تو جای شادی نیست و جز از بندگی ات روی آزادی نیست.

الهی کار اگر به گفتار است بر سر همه گویندگان تاجم و اگر به کردار است چون سلیمان به موری محتاجم.

الهی کدام درد بود ازین بیش که معشوق توانگر و عاشق درویش.

الهی من کیستم که تورا خواهم چون از قیمت خود آگاهم. از هرچه می پندارم کمترم و از هر دمی که می شمارم بدترم.

الهی بر سر از خجالت گرد داریم و در دل از حسرت درد داریم و رخ از شرم گناه زرد داریم.

منم بنده عاصیم رضای تو کجاست            تاریک دلم نور و ضیای تو کجاست
ما را تو بهشت اگر بطاعت بخشی            آن بیع بود لطف و عطای تو کجاست

 



نویسنده » داود » ساعت 6:37 عصر روز سه شنبه 86 مهر 10